• .

°

• .

°

• .

اینجا یک Magician زندگی میکند وچیزهایی که با چشم دیده نمی شوند را مینویسد تا قابل دیدن شوند!

طبقه بندی موضوعی
- مَ او ماهی قِیمزه اُ میخوام که هی میه ایوَ اووَ.
فروشنده از میان تخم مرغ های رنگی تور را برمی دارد ماهی را بگیرد که صدای غرشی او را میخکوب می کند.
- اَ (کشیده شود) بَبا او خرسه اُ.
پدر وحشت زده بچه را زیر بغلش میزند و همراه با ماهی فروش و دیگران فرار می کنند.
خرس ها جلو می ایند و تمام ماهی های عید را همراه با تشت و اکواریومشان با خودشان به جنگل نزدیک ان جا می برند.
جاگیر که شدند یکی از ان ها دستش را میبرد پشت سرش و چیزی را میان پنجه هایش میگیرد و به طرف باسنش می برد. پوست خرس که به دو قسمت مساوی تقسیم شده از سرش به پایین می افتد و انسانی پدیدار می شود. نفس عمیقی می کشد و رو به بغل دستی اش می گوید: ولی به نظرت واقعا اشکال نداش که به خاطر نجات ماهیا، خرسای این جا رو کشتیم که ازشون لباس درست کنیم؟!
پ.ن: خرسا که ماهی می گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه ماهی گرفتد؟ :/ :))
پ.پ.ن: همیه که هس :| سخته با جزییات و طولانیش کنم ولی سعیمو میکنم اگر شد که بشه =__=
پ.پ.پ.ن: یه روزم خرسای باقیمونده پوست ادما رو میپوشن میرن انتقامشونو میگیرن و زون پس جای گوشت ماهی از گوشت انسان تغذیه کرده و با ماهیا بست فرندز می شوند :/ :))
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۱۸
~ فو فا نو ~

نظرات (۴)

طرح اصلی که خوبه
منتظریم با جزییات بنویسیش و ما لذت ببریم :د :))

+ اعدام زیاد نیست؟!  هرچند کشتن خرس هم مسئله کوچیکی نیست...
پاسخ:
هعی کاش بشه

+ میشه چن تا دلیل اورد :دی 1- خیلی چیزا هس ک زیادی یا کم و ایناس ب چشم ما ولی هس دیگه. ب میل ما ک نیس این دنیا کاملا! 2- داستانه دیگه! 3- اینجوری تاثیرگذارتر نیس؟ ک مثلا اینا میگن اعدام خرس ولی در اصل خرسی نبوده. ادم بوده اصن! همون کشتن هم برا تاثیرگذاری و زدن حرفه دیگه. ینی خیلی اغراق طور الکی ب نظر میاد؟ :/
نه که الکی اغراق طور باشه،  ولی دستگیر شدنم به جآی اعدام اومد تو ذهنم.
باید  بنویسیش و  بعد ببینیم چی میشه.  ولی حق باتوعه  انگار و بنویسیش اوکیه.
پاسخ:
مرسی که اومدی اینور گفتی. اخیییییییییی :)))))))))))) ولی خب چون بحثامونو اونور کردیم دیگه چیزی نمیگم. مرسی بازم :))

چه ضد حال!:| خرسا رو کشتن که ماهیا رو نجات بدن!خخخخ
البته ماهی قرمزا رو پرورش ندن بهتره تا نفروختنشون!://
علایق جانوری نویسنده هم کاملا مشهود بود:دیییییییی
پاسخ:
ادمن دیگه :))
ها دیگه. اصلش باس جلو اینایی که پرورش میدن که بفروشنو بگیرن. ولی خب راستش نظر شخصیمو بخوای خیلی ایده ای ندارم که کلا چه کنیم :/ شاید اخه خوشم بگذره بهشون وقتی میان پیش ادما. کسی چه میدونه :/
:دییییی
ولی کل مطلب یه طرف، اون "زون پس" یه طرف :)) 
میگم شما نویسنده سابق ممنتو موری نیستی؟ اون اوایل که اومده ام بیان یکی از وبلاگای خوبی بود که پیدا کردم.
خرسندیم از یافتن اینجا به هرحال.
پاسخ:
ها خودمم با زون پس حال کردم :))
چرا چرا خودمم :)) چه خوب که اینجور بوده براتون پس
ما نیز خرسندیم پس که دوستان خرسندند :دی