حکایت موی کلاغی و مرغی یا مرغ چرا پرواز نمی کند!
شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۳۳ ق.ظ
در سرزمین های دیگر موها مانند نخ هستند. در سرزمین ان ها؟ پرنده بودند! در ان جا دو دوست بودند که مردهایشان ترکشان کرده بودند. اولی روی سرش مرغ بود. دومی کلاغ. ان که مرغ بود بعد از ترک مرد رفت و بال های مرغش را چید. میخواست از شر خاطرات خلاص شود. میخواست زندگی جدیدی را شروع کند. به جاهای مختلف میرفت. مهمانی و هرجا که میشد. کار پشت کار. صدای قد قد مرغش درامده بود. از اینکه دید مرغی روی سرش است تعجب کرد. انگار که دیگر خودش را نمیشناخت. دومی هیچ کاری نکرد. فقط نشست گوشه خانه و فکر کرد مگر چه کم داشته؟ فلان کار را نباید میکرده یا فلان کار را باید میکرده. خودش را با زن های دیگر مقایسه کرد. مردهای دیگری را که دیده بود می کاوید. تهش دید هر کی یک جور است. کاریش نمی تواند بکند. لابد به درد هم نمی خوردند. در این میان بال های کلاغش هی بزرگ و بزرگ تر شده بود. جا تنگ بود. از خانه بیرون رفت. کلاغ بال زد. از زمین بلند شد. قار قار. لبخند زد.
پ.ن: یه دفعه یه نقاشی دیدم که تو موهای دختره کلاغ بود و پسره هم یه پرنده دیگه بود. خلاصه اصل ایده از این بود ولی فعلا عکسش نه در دسترسمه نه میتونستم بذارمش اگر در دسترسمم بود!
پ.ن: یه دفعه یه نقاشی دیدم که تو موهای دختره کلاغ بود و پسره هم یه پرنده دیگه بود. خلاصه اصل ایده از این بود ولی فعلا عکسش نه در دسترسمه نه میتونستم بذارمش اگر در دسترسمم بود!
پ.پ.ن: الان به ذهنم رسید جای مرغ و کلاغ هم برعکس بود جالب میشد. که مرغه ینی پرواز کنه تهش ولی خب دیدم از اوردن کلاغ هم منظور داشتم. خواستم اولی رو طاووس کنم دومی رو مرغ مثلا حتی ولی باز گفتم بیخی حالا :/جزییات و تغییر و اینا کلا باشه هر وقت خواستم بلند ترشو بنویسم.
۹۷/۰۸/۱۲