• .

°

• .

°

• .

اینجا یک Magician زندگی میکند وچیزهایی که با چشم دیده نمی شوند را مینویسد تا قابل دیدن شوند!

طبقه بندی موضوعی

۱۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

واااای =)))) همه خواب بودن زنداییم تازه اومده بود بخوابه بعد داش میگف خانم ش چ خرخری میکنه. همون لحظه حالا داش خرخر میکرد و خواب بودا یهو گف کی؟ من؟ خخخخخ وای ینی من و زندایی پکیدیم. بعدم هی میپرسه بلند بود یا کوتاه؟ فک کنم منظورش زمان کشیدنش بود :/ :دی بعد از اوور الان هرچی صداش میکنه مگه بلند میشه؟ :)) بعد چن بار صدا زدن یهو از خواب پریده هی هم میپرسه ساعت چنده؟ :/ :دی کلا موجود بامزه ایس :/ :دی مثلا کوپن غذا رو چسبونده بود رو پیشونیش حتی تو غذاخوری واینا! خلاصه از من و غراله هم جلف تره گمونم :))))
پ.ن: شاید یه کوچولو اغراق داشته باشه چون من دقیق یادم نمیمونه ولی کلیتش همینه دقیقا:دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۰۵:۱۵
~ فو فا نو ~
بعد هرکی میشمرتش یه عددی درمیاد! همه هم داوطلب شمردن! یکی دویست و خرده ای میگه کم داره یکی صدتا یکی پنجاه و خرده ای؛ یکی هشتا! منم ک شمردم هشتا کم داشت و در عین حال صدتام اضاف اومد! :))
جالب دفاعی بود که همه از عدداشون میکردن خصوصا دویستاییه ک دوبار شمرد و هردفعه یه عدد متفاوت شد!
اخر مثکه همون هشتا رو کم داشت و حدس میزدم...
از همین داستان واقعی کوتاه واقعی میشه برداشتای جالبی کرد! :)) میگین نه یه تسبیح بخرین و این داستانو اجرا کنین :))
حتی اگر مثلا الکی بگین کم داره ولی دقیق باشه مطمئنم جدا از شمارش های اشتباهی ک باز پیش میاد احتمال زیاد یه نفرم هس که کم اورده ولی الکی میگه درسته D:
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۱۵
~ فو فا نو ~

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۵۶
~ فو فا نو ~