وای یکم گشتم تو یه وبلاگ مثلا مشهور اینجا که خودمم قبلا گه گاه میخوندمش به عنوان یه ادم خفن نخبه ی مهاجر و فلان، حالم بهم خورد از شدت درک و فهم پایینش. تازه یکی دیگه از رفقای قدیمیم که مثلا دوستش داشتم و یهو رفت زیر یه پستش کلی چرت و پرت گفته بود. حوصله ی اسمون ریسمون بافتن نیس یا بخوام قشنگ تر بگم، فقط فعلا یه کلام میخوام بگم که بزرگی ادما به موفقیتشون تو جامعه و دانشگاه و فلان نیست، به قدرت درک و فهم و تخیل و مهربونی عمیق و خالصانشونه و واقعا وبلاگ عارفه از معدود وبلاگاییه (شاید اصلا تنها وبلاگ طبق اونایی که یادمه) که از قدیم دوستش داشتم و حتی الانم هنوز خیلی خوبه. فعلا واقعا توانایی بیشتر گفتن نیست. تا همین قد بسه. فقط میخواستم از حسم بگم و اینکه عارفه واقعا خیلی خوبه و خیلییییی واقعا خوشحالم که دیدم بهم پیام داد و منو یادش بود. و اها اینم بگم، الان میفهمم چرا یه سریا قدیم با من خیلی ارتباط نمیگرفتن. قدیما فکر میکردم مشکل از منه و اونا بهترن یجورایی (هر چن هنوزم بهشون انتقاد داشتم) ولی الان میفهمم که واقعا چه مشکلاتی داشتنن و قدرت درک پایینی که من خوبم نمیدیدم، با اینکه تا حدی میدیدم، ولی بخاطر کم دیدن خودم نمیتونستم خوب ببینم و اطلاعاتم از زندگی هم کمتر بود