حامل(ه) سبز
دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۲ ق.ظ
همه جا سیاه شده بود ولی هنوز میتونستم ببینم دور و برمو. دلم درد گرفت و یهو ریخت، افتاد وسط اتاق. ورش داشتم و نگاش کردم؛ داش ازش خون میومد. دویدم رفتم چسب زخم اوردم و زدم به زخما. خون ها از زخم گذشتن. وحشت کردم. ورداشتمش و رفتم انداختمش تو باغچه و دویدم رفتم عقب و ازش فاصله گرفتم. از دور نگاش کردم. دلم سوخت. رفتم جلو و یه گودال کندم و خاکش کردم. جای دلم هم رو تنم سیاه شده بود. عمیق تر همه سیاهیای دور و بر. نشستم همونجا و شروع کردم لالایی خوندن. خوابم برد. بیدار که شدم دیدم از جایی که دلمو خاک کردم یه جوونه دراومده و هی داره بزرگ تر میشه. رفتم جلو و خاکو زدم کنار. دیدم جوونه از نافم در اومده و هنوز هی داره بزرگ تر میشه. همه جا داشت سبز میشد.
۹۷/۰۸/۰۷