+ -
پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۵۰ ق.ظ
+ میدونی ادما با کارایی که میکنن و نمیکنن شناخته میشن. حرفایی که میزنن و نمیزنن.
- خب شاید یکی اجبار شده فلان کارو کنه و اینا. ربطی نداره. و همه همیشه راستشو نمیگن و اصن تو از کجا میدونی فلان کارو نکرده که بشناسیش.
+
خب اول که ما فقط چیزی که طرف نشون میده و چیزی که ما انتظار داریم مثلا نشون
بده و نده و نمیده میشناسیم؛ که میتونیم همشو نبینیم چون نشون نمیده یا کلا اشتباه بفهمیم یا فلان کارو نمیکنه چون نمیدونه چیه اصن و اگر بدونه بکنه و
بعدا عوض شه و این حرفا که بحثش جداس. ولی در کل به نظرم چون ادم تا عمیقا باور نکنه
و نپذیره چیزی رو حرکت نمیکنه در راستاش پس اینجوری شناخته میشن. همون که تو باور کنی مجبوری این کارو کنی
باعث میشه مثلا فلان حرفو نزنی یا فلان کارو نکنی.
- خب الان در کل چی شد؟ گیج شدم یکم. بحث پیچید انگار. میخواستی کلا چی بگی؟
+ اره خودمم :)) میخواستم در کل بگم که ادم بر اساس باورهاش زندگی میکنه و تلاش هاش در اون راستاس.
-
خب فک نمی کنی حرف اولیت پیچیده تر و جذاب تر بود و الان انگار کلا زدی یه
کانال دیگه؟ این انقد بدیهیه که نیاز به گفتنش نبود اصن که!
+
نه دیگه! اخه اینا تناقض هم دارن. چند تا چیز تو هم میپیچن و دهنت رو سرویس میکنن جوری که نفهمیدی خودتم چی شد که باورت رو اشتباهی باور کردی که هیچ بلکه حتی نمیفهمی اشتباهی باورش کردی! :)). بذار با مثال بگم. مثلا تو تصور میکنی باور داری زندگی به
هر قیمتی ارزش نداره ولی خب دقیقا یه کار بی ارزش از نظرت رو کنی و به
خودکشی اینام فک نکنی برای رهایی از این زندگی مثلا. دلیلتم برا انجام کار بی ارزشه اینه که باور داری اون
کار بی ارزش به نتیجه ای میرسه که با وجود از دست دادن یه چیزا که دوس نداری در کل خوبه یا لااقل برای وضعیت فعلی بهترین نتیجس و همین
ارومت میکنه و فک میکنی قیمت درستی دادی براش در کل ولی به نظرم پس اینجا باور اصلیت اینه زندگی کن به هر
قیمتی. یا مثلا باور داشته باشی زندگی قشنگه ولی فک کنی برا تو قشنگ نیس و تو بدبختی پس خودکشی کنی که زندگی نکنی و خب این یعنی کلا باور نداشتی زندگی قشنگه. الان فهمیدی چرا پیچیده شده بود؟
- ها گرفتم فک کنم o_O راستی در این راستا به نظرت یعنی من برا این فلان کار که باور دارم بش رو انجام نمیدم چون باورش ندارم؟!
+ خب شاید به اون چیزایی که مانع انجام دادن کارت میشن بیشتر باور داری نکه کلا باور نداشته باشی اون چیزو.
- خب این حرفت الان همون مثالای قبلیت رو نقض نکرد؟ O_o
+ دهنم و دهنت سرویس :)) چرا راس میگی! پس بیا اینجور فک کنیم که باورهامون صفر و صدی نیستن پس در کل. با توجه به شرایط و موقعیت خودمون و محیط و بقیه انعطاف میدیم توشون جوری که شاید به نظر بیاد به خلافش معتقدیم. یا شاید در اصل چون چندین باور رو همزمان داریم که متضاد همن هست که باعث این تناقض میشه.
- اره دقیقا. اصن همین دهن سرویسی بود که دوبار گفتیا، انگار منظورت هرباری که گفتی از گفتنش فرق داشت. هر دفعه به یه رویی ش باور داشتی. یا شایدم هر دفعه یه باورتو توش گنجوندی چون کلمات کم داشتی یا حال نداشتی جور دیگه بگی یا هرچی دیگه اقا، مهم نیست!
+ اوه پیچیده تر شد که :| :)) نظرت چیه دیگه تز ندم چون انگار کلا ادما رو خیلی سخت میشه شناخت. شایدم اصلا نشه...
- نه بده بابا، یهویی چرا وا دادی کلا؟ :)). الان چون دادی به این نتیجه رسیدیم دیگه. بعدشم من احساس میکنم بحث کلا یکم منحرف شد. مثلا این جمله اخری من ربطی به بحث اصلی نداشت چون به نظرم جالب اومد گفتم وگرنه همون حرف تو که گفتی در اصل شناخت اصلیه دیگه فقط نباس صفر و صدی دیدش. بعدم تو اولم گفتی که شناخت دیگه منظورت نیست و خودتم لابد میدونی سخته ولی مث الان اگر به شرایط و اینا دقت کنی و مدت زمانی رو با یکی بگذرونی و اینا میشه تا حد خوبی شناخت دیگه.
+ ها راس میگی :/ چرا وا دادم جدی؟!
- خلی :)) حواست پرته و حافظت داغان. من برم اینا رو پست کنم که بمونه.
پ.ن: مکالمه درونی :))
+ خب شاید به اون چیزایی که مانع انجام دادن کارت میشن بیشتر باور داری نکه کلا باور نداشته باشی اون چیزو.
- خب این حرفت الان همون مثالای قبلیت رو نقض نکرد؟ O_o
+ دهنم و دهنت سرویس :)) چرا راس میگی! پس بیا اینجور فک کنیم که باورهامون صفر و صدی نیستن پس در کل. با توجه به شرایط و موقعیت خودمون و محیط و بقیه انعطاف میدیم توشون جوری که شاید به نظر بیاد به خلافش معتقدیم. یا شاید در اصل چون چندین باور رو همزمان داریم که متضاد همن هست که باعث این تناقض میشه.
- اره دقیقا. اصن همین دهن سرویسی بود که دوبار گفتیا، انگار منظورت هرباری که گفتی از گفتنش فرق داشت. هر دفعه به یه رویی ش باور داشتی. یا شایدم هر دفعه یه باورتو توش گنجوندی چون کلمات کم داشتی یا حال نداشتی جور دیگه بگی یا هرچی دیگه اقا، مهم نیست!
+ اوه پیچیده تر شد که :| :)) نظرت چیه دیگه تز ندم چون انگار کلا ادما رو خیلی سخت میشه شناخت. شایدم اصلا نشه...
- نه بده بابا، یهویی چرا وا دادی کلا؟ :)). الان چون دادی به این نتیجه رسیدیم دیگه. بعدشم من احساس میکنم بحث کلا یکم منحرف شد. مثلا این جمله اخری من ربطی به بحث اصلی نداشت چون به نظرم جالب اومد گفتم وگرنه همون حرف تو که گفتی در اصل شناخت اصلیه دیگه فقط نباس صفر و صدی دیدش. بعدم تو اولم گفتی که شناخت دیگه منظورت نیست و خودتم لابد میدونی سخته ولی مث الان اگر به شرایط و اینا دقت کنی و مدت زمانی رو با یکی بگذرونی و اینا میشه تا حد خوبی شناخت دیگه.
+ ها راس میگی :/ چرا وا دادم جدی؟!
- خلی :)) حواست پرته و حافظت داغان. من برم اینا رو پست کنم که بمونه.
پ.ن: مکالمه درونی :))
۹۷/۰۱/۳۰