لتز دو ایت
الان ک تو سرما و تاریکی همراه با گم کردن راه و البته احساس دستشویی داشتن که در حین صحبتای طرف یهو پیداش شد شانس ما :/ داشتم برمی گشتم خونه بهتر درک کردم این مثال رو ک میگن گشنگی نکشیدی ک عشق از یادت بره. منظورم اینه ک خب بالاخره یه جورایی خیلی شانسی و یهویی طور :دی و نه پارتی دار طور :/ قراره برم سر کار اونم جایی که بهتر چیزای دیگس برای فروشندگی لااقل؛ که لوازم تحریری هستش اون کار. البته یه هفته ازمایشیم فعلا. خب همچین کارایی برای من زیادیه و البته در عین حال کمه :دی ولی در کل خوبه و بهتر اینه ک چار تا تئوری رو بخوان بکنن تو مخت تو دانشگاه الکی حتی اگر جاش قرار باشه قیمت خودکار حفظ کنی :دی.
خلاصه که دوس داشتم پسر نوجوون عینکی رو ک با چسب نواری عینکشو چسبونده بود و گف منتظر عاصی شدنت از دست من باش :)) یا اون پدر و دختر بامزه رو ک ی جورایی منو یاد بچگی خودم انداخت. یا اون پسر نوجوون دیگه رو ک قیافش داد میزد از این بچه های خوب و با مرامه :دی البته بذار ببینیم اون شرهاش ک میگفتن قراره چی بشه. خب باید اضاف کنم که دو سه تاشون رو امروز دیدم ولی خیلی وقت قدرت نماییشون نشد. فقط نگاه یکیشون از پشت شیشه بدجور میزد، خدا رحم کنه :دی فک کنم اونام دوس داشته باشم در هرحال چون پسرای نوجوون و پسر بچه ها کلا باحالن ب نظرم :)) فقط موندم که چجوری باس باشون برخورد کنم.
امیدوارم با این حافظه هم بتونم چیزا رو حفظ کنم و همینطور بتونم کمک مشتری ها کنم. خب همین دیگه. آها نه. چی چیُ همین! قرار بود در ادامه گشنگی نکشیدی که عشق یادت بره بگم که خیر اقا! من میخوام هم سیر شم هم عشقمو نگه دارم. شده سه ساعتم در روز ک وقت ازاد بم بخوره باز خوبه. اصلا برا همین نگه داشتن عشقمه ک میخوام برم سر کار :/ خلاصه ک ما از اوناش نیستیم و نمیشیم وگرنه خودم میزنم خودمو شت و پت میکنم اگر بخواد از اوناش شه :/ در پایان هم خودمو ارجاع میدم به عنوان.
پ.ن: ببینم این هفته چه میکنیا. اگر نتونی از عهده این بر بیای ینی کلا دیگه :/ مگر اینکه چیز خیلی ازار دهنده خارج جریانی بخواد پیش بیاد اونوقت بت حق میدم
پ.پ.ن: جاست بیکاز هم تموم شد و ب دلایلی زد تو ذوقم بعد اون همه انتظار :/ حیف جایگاه چهارصدی ک تو مال براش خالی کردم :دی